الحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
جلسه ۱۰۱ درس خارجاصول وفقه استاد فاطمی حفظه الله
تاریخ: یکشنبه ۲۵ اسفند سال ۱۳۹۸
[کلاس غیرحضوری]
بحث از مقام اول که امکان بقای جواز بود در جلسه قبل بیان شد. در اینجا از مقام دوم بحث میشود.
به دو نوع دلیل میشود استدلال کرد: الف) دلیل داخلی: از خود دلیل ناسخ و منسوخ بر بقا استفاده شود؛ ب) دلیل خارجی: از دلیلی خارج از ناسخ و منسوخ استفاده شود.
۱-آنچه قدر متیقن است از دلیل ناسخ، نسخ لزوم و وجوب است. بنابراین جواز و رجحان باقی است.
اشکال: همانطور که بیان شد، معنای امر بسیط است و مجعول و ظهور امر فقط بعث است و پس از آنکه یقین کنیم مولا آن بعث را برداشته، دیگر دلیلی نداریم بر بقای جواز.
۲- ناسخ و منسوخ مشابه جایی است که یک دلیل دال بر وجوب چیزی باشد و دلیل دیگر دال بر عدم وجوب آن، که نتیجه آن دو دلیل، اصل جواز است. مثلا دلیلی داریم که میگوید «اکرم زیداً» و دلیل دیگری داریم که «لا بأس بترک اکرام زید». در اینجا وجوب برداشته میشود؛ ولی جواز باقی میماند. ناسخ و منسوخ نیز مشابه این دو دلیل است.
اشکال: این قیاس مع الفارق است. در مثال فوق جواز در هر دو دلیل متفق علیه بر جواز است. اکرم زیدا ظاهر است و ظهور در وجوب دارد و دلیل دوم اظهر است و وجوب دلیل اول را برداشته؛ اما جواز به حال خود باقی است و دلیل دوم نیز در جواز ظهور دارد. اما در ناسخ و منسوخ، دلیل ناسخ، منسوخ را مرتفع میکند و با رفع منسوخ، چیزی باقی نمیماند که جواز را از آن أخذ کنیم و دلیل ناسخ نیز چیز جدیدی را جز رفع بعث سابق، ثابت نمیکند.
۱- استحصاب: پس از ورود دلیل ناسخ و شک در بقای جواز، استصحاب میکنیم جواز را.
اشکال اول: در استصحاب شرط است که مستصحب یا حکم شرعی باشد، یا موضوع حکم شرعی. در حالی که جواز، حکم شرعی نیست. زیرا جواز شامل احکام اربعه (کراهت، استحباب، اباحه و وجوب) میشود و مفهومی انتزاعی از این احکام اربعه است، نه نفس حکم شرعی.
اشکال دوم: این استصحاب شبیه استصحاب کلی قسم سوم است؛ زیرا متیقن، جواز در ضمن وجوب بود و وجوب نسخ شد؛ لذا اگر جواز بخواهد باقی باشد، باید در ضمن حکمی دیگر مانند استحباب یا کراهت باقی بماند و این خود اول کلام است. در جای خود ثابت شده است که در استصحاب کلی قسم سوم، قضیه متیقنه با قضیه مشکوکه اتحاد در موضوع ندارد و لذا معتبر نیست.
واجب تعیینی: واجبی که بدل ندارد. مانند نماز صبح.
واجب تخییری: واجبی که بدل دارد و با انجام یکی از آنها تکلیف ساقط میشود. مانند خصال کفاره صوم.
فیه اقوال:
۱-شیعه و جمهور معتزله: هر کدام از آنها علی البدل واجب است در عرض هم.
۲- اشاعره: یکی از آنها لابعینه واجب است.
۳- همه آنها جمیعاً بالفعل واجب است؛ اما با انجام بعض، سایر ابدال ساقط میشود.
۴- برخی از معتزله: عند الله، واجب معین است؛ اما ما نمیدانیم کدامیک حقیقتاً مأمور به است، اما با انجام یکی از آنها تکلیف از ذمه ما رفع میشود.
۵- هر کدام را که مکلف اختیار کند، همان عندالله واجب است و یختلف باختلاف المکلفین.
در اثبات اصالة الصحة به آیاتی استناد شده است:
«وَ إِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنىِ إِسْرَائِيلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَ بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَ ذِى الْقُرْبىَ وَ الْيَتَامَى وَ الْمَسَاكِينِ وَ قُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْنًا وَ أَقِيمُواْ الصَّلَوةَ وَ ءَاتُواْ الزَّكَوةَ ثمّ تَوَلَّيْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِّنكُمْ وَ أَنتُم مُّعْرِضُون؛ و (به ياد آوريد) زمانى را كه از بنى اسرائيل پيمان گرفتيم كه جز خداوند يگانه را پرستش نكنيد و به پدر و مادر و نزديكان و يتيمان و بينوايان نيكى كنيد و به مردم نيك بگوييد نماز را برپا داريد و زكات بدهيد. سپس (با اينكه پيمان بسته بوديد) همه شما- جز عده كمى- سرپيچى كرديد و (از وفاى به پيمان خود) روىگردان شديد.»
برخی از عبارت «قولوا للناس حسنا» بر قاعده اصالة الصحة استناد کردهاند.
این عبارت رفتار و معاشرت حسنه را بیشتر مورد توجه قرار میدهد؛ نه حمل فعل دیگران را بر صحت. روایات مفسر این آیه دال بر همین مطلب است: از جمله روایت امام عسکری علیه السلام: أی عاملوهم بخلق الجمیل.
و همچنین این روایت: عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً قَالَ قُولُوا لِلنَّاسِ أَحْسَنَ مَا تُحِبُّونَ أَنْ يُقَالَ فِيكُم. (کافی، ج۲، ص۱۶۵، بَابُ الِاهْتِمَامِ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِين…)
يَأَيّها الَّذِينَ ءَامَنُواْ اجْتَنِبُواْ كَثِيرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنّ إِثْمٌ وَ لَا تجَسَّسُواْ وَ لَا يَغْتَب بَّعْضُكُم بَعْضًا أَ يُحبُّ أَحَدُكُمْ أَن يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِيم؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد! از بسيارى از گمانها بپرهيزيد، چرا كه بعضى از گمانها گناه است و هرگز (در كار ديگران) تجسّس نكنيد و هيچ يك از شما ديگرى را غيبت نكند، آيا كسى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده خود را بخورد؟! (به يقين) همه شما از اين امر كراهت داريد تقواى الهى پيشه كنيد كه خداوند توبهپذير و مهربان است!»
از ترتیب اثر دادن به سوء ظن نهی شده؛ یعنی حسنظن داشته باشیم و لازمه حسنظن حمل افعال بر صحت است.
در اینجا یک بحث اخلاقی مطرح شده که در ارتباطات و معاشرات خود حسن ظن داشته باشید و اینکه آیا الزاماً هر کسی هر فعلی انجام داد حمل بر صحت شود از این آیه فهمیده نمیشود و این خود اول کلام است.
همچنین برخی از جمله شیخ انصاری ره به آیات: اوفوا بالعقود، احل الله البیع، لا تأکلوا اموالکم بینکم بالباطل حتی تکونوا تجارۀ عن تراض بر اصالة الصحةاستدلال کردهاند.
این آیات احکامی کلی را بیان میکند و دارای موضوع خاصی است و ربطی به اصالةالصحة ندارد. مثلا موضوع اوفوا بالعقود، امر به وفای به عهد و پیمان است و ارتباطی به اصالةالصحة ندارد و مایه تعجب است که شیخ ره به این آیات استناد کرده است.
همچنین تمسک به این عمومات برای اثبات اصالة الصحة در مصادیق متعدد تمسک به عام در شبهه مصداقیه است که جایز و صحیح نیست. مثلا مولا فرموده اکرم العلماء و ما نمیدانیم زید عالم است یا خیر، در اینجا نمی توانیم از عمومیت حکم به اکرام علماء، عالم بودن زید را احراز کنیم ؛ زیرا اکرام عموم علمایی را در برمیگیرد که عالم بودنشان احراز شده و اینکه آیا مثلا زید عالم است یا خیر، این خود اول کلام و شبهه مصداقیه است و تمسک به حکم عام در شبهه مصداقیه جایز نیست.
۱- روایاتی که دال بر حمل فعل مومن به نحو حسن است از جمله:
الكافي، ج۲ ،ص۳۶۲ ، (باب التهمة و سوء الظن): عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام قَالَ: قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیهالسلام فِي كَلَامٍ لَهُ: ضَعْ أَمْرَ أَخِيكَ عَلَى أَحْسَنِهِ حَتَّى يَأْتِيَكَ مَا يَغْلِبُكَ مِنْهُ وَ لَا تَظُنَّنَّ بِكَلِمَةٍ خَرَجَتْ مِنْ أَخِيكَ سُوءاً وَ أَنْتَ تَجِدُ لَهَا فِي الْخَيْرِ مَحْمِلا.
۲- روایاتی که از اتهام زدن به برادران مؤمن نهی میکند از جمله:
الكافي، ج۲، ص۳۶۱، باب التهمة و سوء الظن: عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام قَالَ إِذَا اتَّهَمَ الْمُؤْمِنُ أَخَاهُ انْمَاثَ الْإِيمَانُ مِنْ قَلْبِهِ كَمَا يَنْمَاثُ الْمِلْحُ فِي الْمَاء».
بحار الأنوار، ج۷۲، ص ۲۶۲ باب ۶۶ الغيبة: قَالَ عَبْدُ الْمُؤْمِنِ الْأَنْصَارِيُّ دَخَلْتُ عَلَى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ– وَ عِنْدَهُ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْجَعْفَرِيُّ- فَتَبَسَّمْتُ إِلَيْهِ فَقَالَ أَ تُحِبُّهُ فَقُلْتُ نَعَمْ- وَ مَا أَحْبَبْتُهُ إِلَّا لَكُمْ- فَقَالَ علیهالسلام هُوَ أَخُوكَ وَ الْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ لِأُمَّهِ وَ لِأَبِيهِ- وَ إِنْ لَمْ يَلِدْهُ أَبُوهُ- مَلْعُونٌ مَنِ اتَّهَمَ أَخَاهُ مَلْعُونٌ مَنْ غَشَّ أَخَاهُ- مَلْعُونٌ مَنْ لَمْ يَنْصَحْ أَخَاهُ مَلْعُونٌ مَنِ اغْتَابَ أَخَاه.
این روایات در باب معاشرت و اخلاق است که هدف از آنها استحکام مبانی اخوت است، اما اینکه از جنبه فقهی افعال را حمل بر صحت کنیم و آثار شرعی بر آن مترتب بدانیم، روایات بر این دلالت نمیکند. همچنین در این روایات تعبیر به «اخ» شده است که دلالت دارد بر برادران مومنی که با آنها ارتباط برادرانه داریم؛ نه همه افراد. لذا عمومیت ندارد، در حالی که قاعده اصالة الصحة عمومیت دارد.
بنابراین از دیدگاه ما دلیل عمده اصالة الصحة سیره و بنای عقلاء است و از طریق ادله نقلی یعنی آیات و اخبار قابل اثبات نیست.
**************