الحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
جلسه ۵۳ درس خارج اصول استاد فاطمی حفظه الله
تاریخ: یکشنبه ۹ آذر سال ۱۳۹۹
[کلاس غیرحضوری]
تهیه و تنظیم: محمد صالح قفائی
جلسه ۵۳ درس خارج اصول (۰۹/۰۹/۹۹)
دلیل هشتم از مرحوم آیت الله بروجردی: در قضایای شرطیه، باید قائل به تفصیل شد. قضایای شرطیه، به دو قسم تقسیم میشوند:
گاهی میخواهد گفته شود که مشروط، علت جزاء است؛ یعنی شرطی که در قضیهٔ شرطیه بیان شده است، علت جزاء است. این قسم دلالت بر مفهوم ندارد چون فقط گفته شده که شرط علت جزاء است، اما دربارهٔ اینکه اگر این شرط و علت، منتفی شود آیا علت دیگر میتواند جایگزین آن شود یا نه، بحثی ندارد. مثلاً طبیب بگوید اگر شما داروی سقمونیا را بخورید این دارو مسهل صفراء است، در اینجا ممکن است علت های دیگری هم برای مسهل صفراء، وجود داشته باشد، پس این جمله دلالت بر این ندارد که فقط سقمونیا مسهل صفراء است تا بگوئیم مفهوم دارد.
و گاهی میخواهد گفته شود که جزاء به سبب این شرط، ثابت بر مشروط است؛ یعنی قرائنی وجود دارد که سبب دیگری برای جزاء، به جز این شرط، وجود ندارد به عبارت دیگر قرائنی وجود دارد که افاده میکند که حکم عند انتفاء شرط، منتفی شده است. این قسم دوم به خلاف قسم اول، میتواند دلالت بر مفهوم کند. مثلاً حضرت میفرماید «إِذَا كَانَ الْمَاءُ قَدْرَ كُرٍّ لَمْ يُنَجِّسْهُ شَيْءٌ» وقتی آب به قدر کر برسد، چیزی آن را نجس نمیکند.
نظر استاد (حفظه الله) در مفهوم شرط: صحیح نیست که بطور کلی بگوئیم که همهٔ قضایای شرطیه دلالت بر مفهوم میکند؛ چون قرینهٔ عامه بر این مطلب وجود ندارد. همچنین صحیح نیست که بطور کلی بگوئیم که هیچ کدام از قضایای شرطیه، دلالت بر مفهوم نمیکند؛ چون در موارد متعددی که قرینه وجود دارد، دلالت بر مفهوم میکند. مثلاً جایی که شرط از اضداد باشد و شق ثالثی هم نداشته باشد، مفهوم داشتن آن قابل انکار نیست. مثلاً سفر و حضر از اوصافی است که عارض انسان میشود و شق ثالثی هم ندارد. زمانیکه حضرت میفرمایند «اذا سافرت فقصّر» زمانیکه در سفر هستی نمازت را شکسته بخوان، که مفهوم آن این است که اگر در سفر نیستی، حق نداری که نمازت را شکسته بخوانی. یا مثلاً وجوب حج، که اگر انسان مستطیع شد، حج بر او واجب میشود و دو حالت در اینجا بیشتر وجود ندارد، یکی مستطیع شدن و دیگری عدم استطاعت و شق سومی در کار نیست. بنابراین این جمله، مفهوم دارد و مفهوم آن این است که اگر انسان مستطیع نشود، حج بر او واجب نیست؛ چون اگر قرار باشد که انسان چه مستطیع باشد چه نباشد، حج بر او واجب باشد، گفتن این شرط (استطاعت) بیهوده و لغو میشود و از مولای حکیم کار لغو و بیهوده سر نمیزند. یا مثل عدل و ظلم که شق سومی ندارد و انسان یا عادل است یا ظالم. زمانیکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میفرمایند «ﻟـﯿﺲ ﻟﻌـﺮق ﻇـﺎﻟﻢ ﺣـﻖ»[۱] ریشهٔ ظالم حقی ایجاد نمیکند، مفهوم وصف دلالت میکند بر اینکه عرق غیر ظالم، دارای حق است. (نکته: در مانحن فیه فرقی بین شرط و وصف وجود ندارد) در اینجا اگر حکم عام باشد و فرقی بین ظالم و غیر ظالم وجود نداشته باشد، آوردن وصف ظالم در اینجا لغو و بیهوده میشود که چنین چیزی از مولای حکیم سر نمیزند. لذا انسانی که ظالم است اگر در جایی ریشه ای را به ناحق بوجود بیاورد، حق ندارد؛ اما اگر انسان عادل ریشه ای را در جایی بوجود بیاورد، حق دارد. لذا فقهاء از مفهوم این حدیث در فقه، فروعاتی را ذکر کرده اند که به بعضی از آنها اشاره میکنیم:
فرع اول: مثلاً شخصی زمینی خریده و در آن زراعت یا درخت کاشته است، ولی پول زمین را هنوز نداده است و فروشنده میگوید چون پول زمین را نداده ای، زمین را میخواهم. در اینجا فروشنده حق ندارد بدون هیچگونه مجوزی، زراعت و درخت های کاشته شدهٔ شخصی که زمین را خریده است و پول آن را نداده است، را بهم بزند، چون تصرف شخص خریدار، ظالمانه نبوده است و قصد داشته است که بعداً پول زمین را به فروشنده بدهد. این فتوا بر اساس مفهوم آن روایت است که اگر شخص عادل باشد، در عرق و ریشه ای که بوجود آورده است، حق دارد.
فرع دوم: مثلاً در مزارعه که زمین و زراعت از کسی است، ولی هنوز وقت برداشت محصول نرسیده است و زمان مزارعه تمام شده است. در اینجا صاحب زمین حق ندارد بگوید که مثلاً من این زمین و زراعت را برای هفت ماه در اختیار تو گذاشته بودم و زراعتت را جمع کن و برو. چون شخص در اینجا ظالم نیست و نمیدانسته که در این مدت محصولش قابل برداشت نیست (البته برای افزون بر این زمان، باید به صاحب زمین اجرت پرداخت کند) در اینجا هم با توجه به مفهوم روایت، چنین فتوایی داده شده است.
فرع سوم: مثلاً در حق شفعه اگر زید و عمر در زمینی شریک باشند و زید سهم خود را به علی بفروشد و علی در آن زمین زراعت کند، در اینجا اگر عمر بگوید که من در اینجا حق شفعه دارم و با قیمت بالاتر سهم زید را از او میخرم و نمیخواهم با تو (علی) شریک باشم، میتواند از حق شفعه اش استفاده کند و زمین را از زید بخرد، ولی چون تصرف علی در آن زمین ظالمانه نبوده است و نمیدانسته که زید بدون هماهنگی شریکش زمین را به او فروخته یا اصلاً نمیدانسته که عمر حق شفعه دارد، عمر نباید مزاحمتی در زراعت علی ایجاد کند و مطابق با مفهوم روایت که عرق علی در اینجا ظالمانه نیست، علی در این عرق، حق دارد و عمر باید تا زمان برداشت محصول، صبر کند.
بعض: وصف مفهوم ندارد، ولی در این روایت اجماع بر مفهوم داشتن وصف وجود دارد.
نظر استاد(حفظه الله): چه در وصف چه در شرط، کلی نمیشود قضاوت کرد و باید موارد را مشاهده کرد و بعد قضاوت کرد. بنابراین صحیح نیست که بطور کلی بگوئیم که همهٔ قضایای شرطیه دلالت بر مفهوم میکند یا بطور کلی بگوئیم که هیچ کدام از قضایای شرطیه دلالت بر مفهوم نمیکند و باید به قرائن نگاه کرد. بله طبیعت قضیه شرطیه، مفهوم ندارد چون تمام دلایلی که برای مفهوم داشتن ذکر شد، مورد خدشه واقع شد.
___________
[۱] صحیح بخاری، ج ۳، ص ۱۴۰