الحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
جلسه ۵۴ درس خارج اصول استاد فاطمی حفظه الله
تاریخ: دوشنبه ۱۰ آذر سال ۱۳۹۹
[کلاس غیرحضوری]
تهیه و تنظیم: محمد صالح قفائی
جلسه ۵۴ درس خارج اصول (۱۰/۰۹/۹۹)
همانطور که در جلسه قبل گذشت، نمیتوان بطور کلی گفت که جملهٔ شرط، مفهوم ندارد؛ بلکه در مواردی که قرینه وجود دارد، شرط دلالت بر مفهوم میکند:
۱- مثلاً جایی که شرط از أضداد باشد و شقّ ثالثی هم نداشته باشد، مفهوم داشتن آن قابل انکار نیست.
۲- مثلاً متکلم در صدد بیان حکم موضوع، با تمام صور آن باشد. یعنی متکلم از یک جهت، در مقام بیان نیست؛ بلکه میخواهد بگوید که از تمام جهات، این حکم مترتب بر این موضوع است، بدون هیچگونه اهمال و اجمالی. بنابراین در اینجا، اگر این شرط از موضوع منتفی شود، حکم هم منتفی خواهد شد. مثلاً سائل، سؤال میکند که «ما هو الماء الذی لا ینجس؟» آب در چه صورتی متنجس نمیشود؟ سؤال در اینجا از مصونیّت مطلق آب از نجس شدن است، نه یک آب خاص (مثل آب جاری، آب چاه، آب حوض و…) بنابراین جواب هم از مطلق آب است و امام علیه السلام در جواب میفرمایند که:«الْمَاءُ إِذَا بَلَغَ قَدْرَ كُرٍّ لا يُنَجِّسْهُ شَيْءٌ» آب وقتی به اندازهٔ کر رسیده باشد، با ملاقات نجس، نجس نمیشود. یعنی فقط کر بودن است که آب را از نجس بودن مصونیّت میبخشد. در اینجا چون متکلم در صدد بیان حکم موضوع با تمام صور آن است، جملهٔ شرطیه مفهوم دارد و اگر بعداً روایتی بیاید که مثلاً آب جاری هم با ملاقات نجس، نجس نمیشود، این دو روایت با هم تعارض میکنند. اما اگر سؤال سائل، از یک آب خاصی باشد (مثلاً آب یک برکه ای) و امام علیه السلام در جواب بفرمایند که زمانیکه به اندازهٔ کر برسد با ملاقات نجس، نجس نمیشود، دیگر نمیتوان گفت که این جمله دارای مفهوم است؛ چون سؤال از یک آب خاص است، نه همهٔ صور آب.
بنابراین خود جملهٔ شرطیه نه وضعاً و نه به قرینهٔ عامه، نمیتواند دارای مفهوم باشد و فقط در مواردی که قرینه وجود داشته باشد، میتوان گفت که جملهٔ شرطیه دارای مفهوم است:
۳- مثلاً روایتی است از امام صادق علیه السلام، که امام استدلال میکنند بر روی حکمیکه، تنها راه استدلال و مستدل بودن دلیل امام، مفهوم داشتن آن جمله است. حضرت استدلال میکنند به حرام بودن گوشت گوسفندی که وقتی ذبح میشود دست و پایش حرکت نکرده و خون غلیظی از او بیرون ریخته است و میفرمایند که این گوسفند، حکم میته را دارد و نجس است و خوردن گوشت آن، جایز نیست. در صحیحهٔ ابو بصیر آمده است که : وَ سَأَلَ أَبُو بَصِيرٍ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ: عَنِ اَلشَّاةِ تُذْبَحُ فَلاَ تَتَحَرَّكُ وَ يُهَرَاقُ مِنْهَا دَمٌ كَثِيرٌ عَبِيطٌ فَقَالَ لاَ تَأْكُلْ إِنَّ عَلِيّاً عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ كَانَ يَقُولُ إِذَا رَكَضَتِ اَلرِّجْلُ أَوْ طَرَفَتِ اَلْعَيْنُ فَكُل[۱]، ابو بصير از امام صادق عليه السّلام سؤال كرد: گوسفندى را ذبح كردند و هيچ حركتى نداشت، ولى خون غلیظ بسيارى از رگهاى او مىريخت، از آن مىتوان خورد؟ امام عليه السّلام فرمود: از آن مخور، زيرا امير مؤمنان عليه السّلام پیوسته مىفرمود: اگر پاها حركت داشت يا چشم برهم مىخورد از آن بخور. در اینجا در صورتی میتوان حرمت گوشت گوسفند را پذیرفت، که سخن امام علی علیه السلام، دارای مفهوم باشد. اگر مفهوم در اینجا حجّت نداشت، امام هرگز برای حرمت گوشت گوسفند، به آن استناد نمیفرمودند. بنابراین معلوم میشود که جملهٔ شرطیه در بعضی مواقع با وجود قرائن روشن، دلالت بر مفهوم میکند. پس فقیه و مجتهدی که میخواهد استنباط کند، لازم است به آن قرائنی که در کلام وجود دارد، خوب توجه کند و با توجه به آن قرائن، استنباط کند که آیا این جملهٔ شرط، مفهوم دارد یا مفوم ندارد و اگر مفهوم داشته باشد، قطعاً حجت است؛ چون حضرت امام صادق علیه اسلام ابتدا فرمودند «لا تأکل» و بعد برای استدلال به آن، از سخن امیرالمؤمنین علی علیه السلام که فرموده بودند «کل» استفاده کردند، پس معلوم میشود که مفهوم جملهٔ امیرالمؤمنین مد نظر آن حضرت بوده است.
نتیجه: بطور کلی نمیتوانیم بگوئیم جملهٔ شرطیه مفهوم دارد یا ندارد؛ بلکه باید قرائن و حال و هوای صدور قضیهٔ شرطیه از زبان مبارک امام معصوم علیه السلام، مورد توجه قرار گیرد.
تنبهات قضایای شرطیه در کلام مرحوم آخوند:
تنبیه اول:[۲] این که میگوئیم قضیهٔ شرطیه مفهوم دارد و اگر شرط منتفی شود، حکم هم منتفی خواهد شد، منظور از این حکم، کدام حکم است؟ بطور کلی، یک شخص حکم داریم و یک سنخ حکم. آن نزاعی که بین مثبتین مفهوم و بین نافین مفهوم وجود دارد، انتفاء سنخ حکم است، نه شخص حکم. چون بدون شک شخص حکم با منتفی شدن شرط، منتفی میشود و حتی کسانی که قائل به نفی مفهوم داشتن هستند، این مطلب را قبول دارند.
______________
[۱] وسائل الشیعه، ج۱۶، باب۱۲، ح۱
[۲] كفاية الأصول ( طبع آل البيت ) ؛ ص۱۹۸ ( أن المفهوم هو انتفاء سنخ الحكم المعلق على الشرط عند انتفائه لا انتفاء شخصه ضرورة انتفائه عقلا بانتفاء موضوعه و لو ببعض قيوده فلا يتمشى الكلام في أن للقضية الشرطية مفهوما أو ليس لها مفهوم إلا في مقام كان هناك ثبوت سنخ الحكم في الجزاء و انتفاؤه عند انتفاء الشرط ممكنا و إنما وقع النزاع في أن لها دلالة على الانتفاء عند الانتفاء أو لا يكون لها دلالة. )