الحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
جلسه ۵۸ درس خارج اصول استاد فاطمی حفظه الله
تاریخ: یکشنبه ۱۶ آذر سال ۱۳۹۹
[کلاس غیرحضوری]
تهیه و تنظیم: محمد صالح قفائی
جلسه ۵۸ درس خارج اصول (۱۶/۰۹/۹۹)
تنبیه دوم: إذا تعدد الشرط و اتحّد الجزاء: گاهی یک جزاء داریم اما با دو شرط. مثلاً یک دفعه امام میفرمایند: «إذا خفی الأذان فقصّر»، زمانی که صدای اذان شهر به گوش نرسد، باید نماز را شکسته خواند و در جای دیگر امام میفرمایند: «إذا خفی الجدران فقصّر»، زمانی که دیوارهای شهر به چشم دیده نشود، باید نماز را شکسته خواند. اگر قائل به این باشیم که قضیهٔ شرطیه، مفهوم ندارد، هیچ تعارضی بین این دو دلیل به وجود نمیآید و ظهور هر یک را میگیریم و میگوئیم که هر یک از آنها (خفی الأذان و خفی الجدران)، یک سبب تام و مستقل بر وجوب قصر است و سبب ناقص نیست. به عبارت دیگر می گوئیم وجوب قصر، دو سبب دارد که یکی «خفی الأذان» است و دیگری «خفی الجدران» که هریک تحقق پیدا کند، شکسته خواندن نماز واجب میشود. اما اگر قائل به این باشیم که قضیهٔ شرطیه مفهوم دارد، بین منطوق هریک با مفهوم دیگری، تعارض به وجود میآید. مثلاً اگر قائل به مفهوم باشیم: «إذا خفی الأذان فقصّر»، مفهوم آن این است که «اگر صدای اذان شنیده میشود، باید نماز را تمام خواند (چه جدران مخفی باشد، چه مخفی نباشد)» درحالیکه منطوق دلیل دیگر میگوید «زمانی که دیوارهای شهر به چشم دیده نشود باید نماز را شکسته خواند» و این دو با هم تعارض پیدا میکنند یا مثلاً مفهوم «إذا خفی الجدران فقصّر» این است که «زمانی که دیوارهای شهر دیده میشود، باید نماز را تمام خواند (چه صدای اذان شنیده شود چه شنیده نشود)» درحالیکه منطوق دلیل دیگر میگوید که «زمانی که اذان شنیده نمیشود، باید نماز را شکسته خواند» و این دو با هم تعارض پیدا میکنند؛ بنابراین مفهوم هریک از این دو دلیل، با منطوق دلیل دیگر، تعارض دارد و باید این تعارض را برطرف کرد.
مرحوم آخوند برای رفع این تعارض، پنج راه حل بیان کرده است (که راه حل اول و سوم آن مقبول و راه حل دوم بعید و راه حل چهارم و پنجم مردود است):
ابتدا دو راه حلی که مقبول است را ذکر میکنیم:
راه حل اول: مفهوم هر یک را با منطوق دیگری، تخصیص بزنیم؛ چون منطوق، دلالتش قویتر از مفهوم است و لذا با منطوق هر کدام، مفهوم اعم دیگری را تخصیص بزنیم. مثلاً در «إذا خفی الأذان فقصّر» مفهوم آن این است که «اگر صدای اذان شنیده میشود باید نماز را تمام خواند (چه جدران مخفی باشد چه نباشد)» حال این مفهوم اعم را با منطوق دیگری یعنی «زمانی که جدران مخفی باشد باید نماز را شکسته خواند»، تخصیص بزنیم. یا مثلاً در «إذا خفی الجدران فقصّر» مفهوم آن این است که «زمانی که دیوارهای شهر دیده میشود باید نماز را تمام خواند (چه صدای اذان شنیده شود چه نشود)»، حال این مفهوم اعم را با منطوق دیگری یعنی «زمانی که اذان شنیده نمیشود نماز را باید شکسته خواند»، تخصیص بزنیم؛ بنابراین، منطوق هر یک أخص است و مفهوم دیگری أعم است و باید أعم را بوسیلهٔ أخص، تخصیص بزنیم. نتیجه این میشود که خفاء هر یک از جدران و أذان، سبب مستقل خواهد بود و برای وجوب قصر، کفایت میکند و مثل این است که مولی چنین فرموده است که: «إذا خفی الأذان أو الجدران فقصّر»، یعنی جملهٔ دومی را با «أو» به جملهٔ اول عطف کرده است. [۱]
______________
[۱] كفاية الأصول ( طبع آل البيت )، ص۲۰۱ ( [إذا تعدد الشرط و قلنا بالمفهوم فهل يخصص مغهوم كل بمنطوق الآخر] أنه إذا تعدد الشرط مثل إذا خفي الأذان فقصر و إذا خفي الجدران فقصر فبناء على ظهور الجملة الشرطية في المفهوم لا بد من التصرف و رفع اليد عن الظهور. إما بتخصيص مفهوم كل منهما بمنطوق الآخر فيقال بانتفاء وجوب القصر عند انتفاء الشرطين…)