سید احمد فاطمی

جلسه ۵۹ درس خارج فقه استاد فاطمی ۱۷ آذر ۱۳۹۹

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

جلسه ۵۹ درس خارج فقه استاد فاطمی حفظه الله

تاریخ: دوشنبه ۱۷ آذر سال ۱۳۹۹

[کلاس غیرحضوری]

 

درس خارج فقه:

🔸 ادامه بررسی تنبیهات قاعده تقیه

🔸 صادر کردن حکم بر خلاف ما انزل الله تعالی

🔸 تقیه صور مختلف دارد: قطعا در بعضی صورت ها تقیه کردن جایز نیست، مثل حکم

🔸 صادر کردن تقیه در قتل نفس محترم

 

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

تقریر خارج فقه استاد فاطمیحفظه اللّه

تقریر کننده: حسن جودی حاجی محمودلو

جلسه ۵۹       ۱۷/۹/۹۹

تنبیه ششم: تقیه کردن در صدور حکم

آیا قاضی می تواند بخاطر تقیه طبق دستور حاکم جائر مبنی بر اعدام زید، حکم اعدام زید را صادر کند؟ در حالیکه او مستحق اعدام نیست.

مساله چند صورت دارد:

۱- اگر صدور حکم موجب قتل مسلمان شود، قطعا جایز نیست. زیرا طبق روایات، تقیه برای حفظ دماء تشریع شده است.

أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ شُعَيْبٍ الْحَدَّادِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ۷قَالَ: إِنَّمَا جُعِلَتِ التَّقِيَّةُ لِيُحْقَنَ بِهَا الدَّمُ فَإِذَا بَلَغَ الدَّمَ فَلَيْسَ تَقِيَّةٌ.[۱]

امام باقر۷فرمودند: همانا تقیه برای این جعل شده است که خون محترم حفظ شود. وقتی که تقیه کردن به مرحله ای برسد که منجر به صدور حکم خونریزی شود در این صورت تقیه منتفی است. یعنی ما حق نداریم برای حفظ جان خود یا دیگری، حکم به قتل عمرو صادر کنیم.

۲- اگر صدور حکم موجب قتل نشود بلکه منشأ ضررها و مفاسد فراوان باشد. این مورد شبیه فتوا دادن بر خلاف حکم واقعی است و شقوق مختلفی دارد. باید بررسی کرد که صدور این حکم چه مفاسدی را به دنبال دارد. اگر فساد صدور حکم بیشتر از تقیه کردن باشد. به نظر می آید نباید چنین حکمی صادر کند.

برای مثال حاکم شرعی هست که بخاطر شهرت و گستردگی حکم او در جامعه، چنانچه این حکم تقیه ای را صادر کند موجب مفاسد اخلاقی، اجتماعی و فرهنگی افراد بسیاری خواهد شد. اما اگر این حکم را صادر نکند تنها موجب کشته شدن خود خواهد شد. در این مورد تقیه کردن جائز نمی باشد.

تنبیه هفتم: راز اهمیت تقیه

مساله اول

گاهی خواص شیعه بدون اینکه امکانات مناسبی برای مبارزه داشته باشند در مقابل حکام جور می ایستادند و خود را در معرض هلاکت قرار می دادند. گویا این خواص اعلان عقاید شیعه را واجب و لازم می دانستند هرچند که این اعلان نافع نباشد. یا تقیه کردن را کذب می دانستند. لذا ائمه معصومین:می فرمودند وقتی که شما امکانات لازم را برای قیام ندارید و عمل غیر معقول شما موجب هلاکت خودتان و جمع کثیری از شیعیان می شود جائز نخواهد بود. حذیفه روایتی را از امام صادق۷نقل می کند که از حضرت درباره ی تفسیر آیه «لا تلقوا بایدیکم الی التهلکه» پرسیده شد (با دست خود، خودتان را به هلاکت نیفکنید). حضرت در پاسخ فرمودند: این امر در مورد تقیه کردن است یعنی در جایی که وظیفه تقیه است، تقیه نکند خود را در هلاکت انداخته است.

لذا روایاتی که تقیه ی انبیاءعلی نبینا وآله و علیهم السلام یا اولیاء الهی را حکایت می کند ناظر بر این است که تقیه، کذبِ ممنوع نیست و منجر به کفر و خروج از دین نیست. مثل اصحاب کهف که مدت زیادی با مشرکین زندگی کرده و در مراسم مذهبی آن ها شرکت می کردند. در روایت چنین داریم که:

مَا بَلَغَتْ‏ تَقِيَّةُ أَحَدٍ تَقِيَّةَ أَصْحَابِ الْكَهْفِ إِنْ كَانُوا لَيَشْهَدُونَ الْأَعْيَادَ وَ يَشُدُّونَ الزَّنَانِيرَ[۲] فَأَعْطَاهُمُ اللَّهُ‏ أَجْرَهُمْ مَرَّتَيْنِ‏[۳].

از طرفی عمل اصحاب کهف در کلام الهی نقل شده و نفی نشده است یعنی حجیت عمل آنها تثبیت شده است. به علاوه اینکه امام معصوم۷نیز عمل آنها را تمجید می کند. امام۷در ادامه می فرمایند: اینها حقیقتا در عید های حکومت مشرک و در انواع و اقسام فسق و فجورهایی که مشرکین مرتکب می شدند نیز حضور می یافتند. خداوند متعال دو برابر به آنها پاداش خواهد داد.

بنابراین لازم است که در روایاتی که امر به تقیه فرموده اند توجه شود؛ در روایات ترک تقیه امر مذمومی است. لذا می بینیم که امام صادق۷می فرماید: در جایی که تقیه کردن وظیفه باشد، اگر تقیه نکند خود را به هلاکت افکنده است.

 

______________

 

[۱] الكافي (ط – الإسلامية) ؛ ج‏۲ ؛ ص۲۲۰ حدیث ۱۶ و تهذیب الاحکام ؛ ج۶ ؛ ص ۱۷۲ ؛ باب نوادر  ح۳۳۵

[۲] الزنانير جمع زنار.

[۳] عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ دُرُسْتَ الْوَاسِطِيِّ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ۷‏ مَا بَلَغَتْ‏ تَقِيَّةُ أَحَدٍ تَقِيَّةَ أَصْحَابِ الْكَهْفِ إِنْ كَانُوا لَيَشْهَدُونَ الْأَعْيَادَ وَ يَشُدُّونَ الزَّنَانِيرَ[۳] فَأَعْطَاهُمُ اللَّهُ‏ أَجْرَهُمْ مَرَّتَيْنِ‏. الكافي (ط – الإسلامية) ؛ ج‏۲ ؛ ص۲۱۸ ؛ حدیث ۸