سید احمد فاطمی

جلسه ۶۴ درس خارج فقه استاد فاطمی ۲۴ آذر ۱۳۹۹

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

جلسه ۶۴ درس خارج فقه استاد فاطمی حفظه الله

تاریخ: دوشنبه ۲۴ آذر سال ۱۳۹۹

[کلاس غیرحضوری]

 

درس خارج فقه:

🔸 ادامه بررسی تنبیهات قاعده تقیه

🔸 موارد حرمت تقیه (موارد غیر ضروری)

🔸 جواز اظهار کلمات کفر آمیز و تبری از توحید، نبوت و امامت در آیات و روایات

🔸 رجحان تقیه و حفظ جان یا رجحان ترک تقیه و فدا کردن جان در راه توحید، نبوت و امامت

 

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

تقریر خارج فقه استاد فاطمیحفظه اللّه

تقریر کننده: حسن جودی حاجی محمودلو

جلسه ۶۴       ۲۴/۹/۹۹

مورد ششم: تقیه در موارد غیر ضروری

این مورد استثناء (یا تخصیص) از حکم کلی جواز تقیه نیست بلکه خروجی موضوعی و تخصّصی می باشد. پس در جایی که ضرورت نباشد تقیه موضوعا منتفی خواهد شد.

در این مورد روایاتی داریم که در جایی که تقیه کردن ضرورت نداشته باشد، تقیه جائز نخواهد بود.

روایت اول: مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ رِبْعِيٍّ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: التَّقِيَّةُ فِي كُلِّ ضَرُورَةٍ وَ صَاحِبُهَا أَعْلَمُ بِهَا حِينَ تَنْزِلُ بِهِ.[۱]

تقیه در مواردی است که ضرورت باشد و صاحب تقیه، بهتر می داند که این تقیه ضرورت دارد یا اینکه ضرورت ندارد.

روایت دوم: وَ عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ إِسْمَاعِيلَ الْجُعْفِيِّ وَ مَعْمَرِ بْنِ يَحْيَى بْنِ سَامٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ زُرَارَةَ قَالُوا سَمِعْنَا أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام يَقُولُ‏ التَّقِيَّةُ فِي كُلِّ شَيْ‏ءٍ يُضْطَرُّ إِلَيْهِ ابْنُ آدَمَ فَقَدْ أَحَلَّهُ اللَّهُ لَهُ.[۲]

در هر عملی که انسان مضطرّ شود، می تواند تقیه کند.

روایت سوم: أَحْمَدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيُّ فِي الْمَحَاسِنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ عُمَرَ بْنِ يَحْيَى بْنِ سَالِمٍ‏ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: التَّقِيَّةُ فِي كُلِّ ضَرُورَةٍ.[۳]

در مجموع روایات مذکور بر این دلالت دارند که تقیه فقط در موارد ضروری جائز می باشد. لذا در غیر موارد ضروری، سالبه به انتفاء موضوع خواهد بود.

البته بنابر قول برخی بزرگان می توان گفت که ما در اینجا از این روایات مستغنی هستیم زیرا دلیل عقلی و صریح وجدان حکم می کند که اهم را بر مهم ترجیح دهیم. لذا در جایی که اهم و مهم مطرح نباشد بطور طبیعی تقیه هم جائز نخواهد بود.

تنبیه دهم:

در مواردی که تقیه کردن منجر به بر زبان آوردن کفر یا برائت جستن از خدا، پیامبر اکرم صلّ الله علیه و آله و سلّم و معصومین علیهم السلام، می شود حکم تقیه چیست؟

با توجه به آیات، روایات و فتاوای فقها می توان چنین گفت که تکلم به کلمه کفر و برائت لسانی با حفظ ایمان در قلب، در زمانی که خوف و خطر شدید شخص را تهدید کند، جائز می باشد.

البته بحث های مختلفی در اینجا مطرح می شود که آیا اولویت با تقیه کردن است هرچند که کلمات کفرآمیز بر زبان جاری کنیم یا اینکه هرچند تقیه کردن جائز است ولی اولویت با این است که کلمات کفر را به زبان نیاورد؟

در این رابطه نیز روایاتی داریم. ولی به نظر می آید که اشخاص، ازمنه و مکان ها با هم تفاوت دارند. در برخی روایات، اولویت با تقیه کردن و بر زبان آوردن کلمه کفر است. ولی در برخی دیگر از روایات، اولویت این است کلمه کفر را بر زبان نیاورد هرچند منجر به کشته شدن او شود.

فهمیدن اولویت نیاز به تحقیق و بررسی دقیق دارد که در آینده بحث خواهیم کرد. فعلا بحث ما در اصل جواز اظهار کلمه ی کفر و برائت از توحید و … می باشد.

در اینجا روایات فراوانی داریم که تقیه کردن را جائز می دانند. مرحوم حرّ عاملی در کتاب شریف وسائل الشیعه در باب ۲۹، حدود ۲۱ روایت مطرح کرده اند که به برخی از آنها اشاره می کنیم.

البته در بحث قبلی مان آیاتی که بر جواز تقیه دلالت می کرد را بیان کردیم. مثل آیه شریفه «…إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمانِ[۴]» که درباره ی ماجرای جناب عمار و پدر و مادر ایشان رحمهم الله بود. شیعه و سنی در ذیل آیه نقل کرده اند که پدر و مادر ایشان، کلمه ی کفر را اظهار نکرده و به شهادت رسیدند. اما عمار رحمه الله اظهار کفر کرد و نجات پیدا کرد. سپس با گریه و اضطراب به محضر حضرت رسول اکرم صلّ الله علیه و آله و سلّم رسیده و عرض کرد که ایمانم را از دست دادم! جمعی از صحابه گفتند که عمار کافر شد! اما رسول الله صلّ الله علیه و آله و سلّم دو چشم عمار را نوازش می کرد و به او می فرمود: اگر دوباره از تو خواستند که از خداوند و من برائت بجویی شما هم دوباره همان کلمات کفر را بگو؛ سپس آیه شریفه نازل شد.

روایت دیگری داریم که  یاران مسیلمه کذّاب (که ادعای نبوت می کرد) دو نفر از اصحاب رسول الله صلّ الله علیه و آله و سلّم را گرفته و گفتند که باید از ایشان برائت بجویید. مسیلمه به یکی از این اصحاب گفت که شهادت بده من پیامبر هستم! و آن صحابی شهادت داد و نجات پیدا کرد. اما صحابی دیگر از شهادت دادن خودداری کرد و به شهادت رسید. این گزارش را به رسول الله صلّ الله علیه و آله و سلّم آوردند. حضرت در حقّ این دو بزرگوار فرمودند: اولی از رخصتی که خداوند داده بود استفاده کرد و خود را نجات داد اما دیگری در راه حق کشته شد که گوارایش باشد.

استاد حفظه الله : برخی از بزرگان فرموده اند که در این روایت اشاره ای به برائت از رسول الله صلّ الله علیه و آله و سلّم نشده است؛ لکن اگر کسی به نبوت مسیلمه کذّاب شهادت دهد منجر به کفر می شود بلکه می توان گفت که این شهادت دادن، نوعی برائت از رسول الله صلّ الله علیه و آله و سلّم است. زیرا وقتی کسی رسول الله صلّ الله علیه و آله و سلّم را به عنوان خاتم الانبیاء پذیرفت اگر به نبوت شخص دیگری در آن زمان شهادت دهد، برائت از آن حضرت خواهد بود.

روایت سوم: وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ زَكَرِيَّا الْمُؤْمِنِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَسَدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَطَاءٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام رَجُلَانِ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ أُخِذَا فَقِيلَ لَهُمَا ابْرَأَا مِنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام فَبَرِئَ وَاحِدٌ مِنْهُمَا وَ أَبَى الْآخَرُ فَخُلِّيَ سَبِيلُ الَّذِي بَرِئَ وَ قُتِلَ الْآخَرُ فَقَالَ أَمَّا الَّذِي بَرِئَ فَرَجُلٌ فَقِيهٌ فِي دِينِهِ وَ أَمَّا الَّذِي لَمْ يَبْرَأْ فَرَجُلٌ تَعَجَّلَ إِلَى الْجَنَّةِ.[۵]

سند روایت معتبر است؛ به امام باقر علیه السلام عرض کردم که دو نفر از اهل کوفه گرفتار شده اند و به آنها گفته شده که باید از امیرالمومنین علیه السلام برائت بجویید. یکی از آن دو نفر برائت جست اما دیگری إباء کرد. لذا نفر اول را رها کرده و نفر دوم را به شهادت رساندند. از امام باقر علیه السلام سوال کردند که کدامیک از اینها کار درستی کرده است؟ حضرت فرمودند: آن شخصی که برائت جسته، خود را نجات داده و انسان فقیه و مساله دانی بوده است. اما کسی که برائت نکرده و کشته شده است، برای رسیدن به بهشت عجله کرده است.

استاد حفظه الله : در این روایت امام باقر علیه السلام هر دو نفر را تایید فرمود. البته یکی را ابتدا تثبیت می کند که شخصی که برائت جسته مردی فقیه است ولی ظاهرا نفر دوم، مساله ی شرعی خود را نمی دانسته و در عین حال خود را فدای امام خود کرده است. که از این فرمایش چنین به نظر می آید که حضرت، کار اول را ترجیح داده اند چرا که از او به عنوان فقیه یاد می کنند. البته کار نفر دوم را نیز رد نمی کند.

روایات متعددی است که باید به آنها بپردازیم و ببینیم ترجیح و اولویت با کدامیک از این روایات است. به این نحو که آیا تبری از نبیّ صلّ الله علیه و آله و سلّم و معصومین علیهم السلام اولویت دارد یا تبری نکردن؟ فعلا بحث ما در اصل جواز اظهار کلمه کفر است.

______________

[۱] وسائل الشيعة ؛ ج‏۱۶ ؛ ص ۲۱۴ ؛ حدیث ۱

[۲] وسائل الشيعة ؛ ج‏۱۶ ؛ ص۲۱۴ ؛ حدیث ۲

[۳] وسائل الشيعة ؛ ج‏۱۶ ؛ ص۲۱۷ ؛ حدیث ۸

[۴] سوره نحل آیه ۱۰۶

[۵] وسائل الشيعة ؛ ج‏۱۶ ؛ ص۲۲۶ ؛ حدیث ۴