الحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
جلسه ۷۶ درس خارج اصول استاد فاطمی حفظه الله
تاریخ: چهارشنبه ۸ بهمن سال ۱۳۹۹
[کلاس غیرحضوری]
تهیه و تنظیم: محمد صالح قفائی
جلسه ۷۶ درس خارج اصول (۰۸/۱۱/۹۹)
رد: یک قید احترازی داریم و یک قید مفهومی. معنای حمل مطلق بر مقید در این مورد، یعنی اینکه دایرهٔ حکم ضیق شده است و وجوب عتق، منحصر شده است به رقبهٔ مؤمنه. کأن مولا از همان اول حکم را مقید کرده است به رقبهٔ مؤمنه، اما اختصاص پیدا کردن حکم به رقبهٔ مؤمنه، بر مرتفع شدن حکم در مورد انتفاء قید دلالت نمیکند. یعنی در مقام اثبات، حکم اختصاص دارد به رقبهٔ مؤمنه، اما در مقام نفی، اثبات شیء نفی ما عدا نمیکند و در وصف، مفهومی است که چنین دلالتی وجود دارد. شبیه این مسئله، آنجایی است که مولی حکم کرده است که به فقیه عادل اکرام کن. آیا این دلالت میکند که مثلاً بر حکیم عادل اکرام نکن؟ نه چنین دلالتی نمیکند و اصلاً تعرضی به این مطلب ندارد. زمانی میتوانیم بگوئیم که وصف مفهوم دارد که علت منحصره فهمیده شود؛ یعنی در مقام اثبات، دلالت کند بر اینکه حکم مخصوص این مورد است و سنخ حکم هم، از غیر این مورد منتفی است.
رد: اینکه اگر علت متعدد باشد حکم را مستند کنیم به یک جامعی بهخاطر قاعدهٔ «الواحد لا یصدر الا عن الواحد»، حرف درستی نیست. چون مورد این قاعده، امور تکوینیه است که سنخیت بین علت و معلول مطرح است. البته نه در هر معلول تکوینی، بلکه معلولی که بسیط باشد؛ اما در معلول اعتباری مثل وجوب و حرمت و … که مانحن فیه هم چنین است، درست نیست که ما آن را گره بزنیم به یک قاعده ای که برای تکوینیات است و لذا ظهور قضیهٔ وصفیه، محفوظ است، ولو اینکه علت منحصره نباشد و لذا وجوب، معلول هر سببی است که بشخصه به وجوب، سببیت داشته باشد، بدون اینکه احتیاج به قدر جامع داشته باشد.
رد دیگر: بحث ما در امور شرعیه، در استظهارات عرفی مورد توجه است و مبنی بر دقت نظرهای فلسفی و تکوینی نیست.
مرحوم نائینی[۲] در مفهوم داشتن یا نداشتن وصف، قائل به تفصیل شده است: اگر قید رجوع به حکم کند، ما قائل به مفهوم داشتن وصف هستیم، اما اگر این وصف و قید رجوع کند به موضوع یا متعلق حکم، دیگر قائل به مفهوم داشتن وصف نیستیم. قید و تقیید اگر به خود حکم برگردد، لازمهاش این است که حکم با انتفاء قید، مرتفع و منتفی شود؛ چون اگر حکم چه با وجود قید و چه بدون قید ثابت باشد، پس چرا شما این حکم را مقید به این قید میکنید؟! پس همین که حکم مقید به یک قیدی شود، مستلزم این است که با انتفاء آن قید، حکم هم منتفی شود و لذا باید مفهوم داشته باشد. اما اگر قید رجوع کند به موضوع یا متعلق، نهایت چیزی که در اینجا به وجود میآید این است که حکم ثابت میشود بر مقید و ضروری و بدیهی است که اگر حکم بر مقید ثابت شود، مستلزم این نیست که اگر مقید نباشد حکم هم نباشد بلکه اصلاً کاری به آن ندارد.
______________
[۱] نهایة الدرایه، ج۱، ص ۳۳۰
[۲] أجود التقريرات ؛ ج۱ ؛ ص۴۳۵ (ان ملاك الدلالة على المفهوم كما مرت الإشارة إليه في الفصل السابق هو ان يكون القيد راجعا إلى المادة المنتسبة ليترتب عليه ارتفاع الحكم عند ارتفاع قيده و الوجه في ذلك هو ان التقييد إذا رجع إلى نفس الحكم على النحو المعقول كان لازم ذلك هو ارتفاعه بارتفاعه إذ لو كان الحكم ثابتا عند عدم القيد أيضا لما كان الحكم مقيدا به بالضرورة ففرض تقييد الحكم بشيء يستلزم فرض انتفائه بانتفائه و اما إذا كان القيد راجعا إلى المفهوم الأفرادي فغاية ما يترتب على التقييد هو ثبوت الحكم على المقيد و من الضروري ان ثبوت شيء لشيء لا يستلزم نفيه عن غيره و إلّا لكان كل قضية مشتملة على ثبوت حكم على شيء دالا على المفهوم و ذلك واضح البطلان و على ما ذكرناه فدلالة الوصف على المفهوم تتوقف على كونه قيد النّفس الحكم لا لموضوعه و لا لمتعلق…)