سید احمد فاطمی

جلسه ۸۳ درس خارج اصول استاد فاطمی ۲۰ بهمن ۱۳۹۹

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

جلسه ۸۳ درس خارج اصول استاد فاطمی حفظه الله

تاریخ: دوشنبه ۲۰ بهمن سال ۱۳۹۹

[کلاس غیرحضوری]

 

درس خارج اصول:

🔸 ادامه بررسی بحث مفاهیم

🔸 آیا دلالت الا استثائیة به حصر منطوقیه است یامفهومیه؟

🔸 حق دلالت منطوقیه است نه مفهوم

🔸 تفصیل مرحوم آخوند درست نیست

🔸 در کلمه طیبه «لااله الا الله» خبر لانفی جنس «موجود» است یا «ممکن»؟

🔸 هر کدام اشکال خاصی دارد

🔸 در حل اشکال ۵ جواب داده شده است که باید بررسی کنیم

 

تهیه و تنظیم: محمد صالح قفائی

جلسه ۸۳ درس خارج اصول (۲۰/۱۱/۹۹)

 

سومین بحث: اگر الّا دلالت بر حصر کند، دلالت آن منطوقیه است یا مفهومیه؟ هرجایی که الّا استعمال می‌شود مثل «أکرم العلماء الّا زیداً» سه چیز داریم:

  1. حکم مستثنی منه: که وجوب اکرام علما است به جز زید. بدون شک دلالت آن دلالت منطوقیه است.
  2. حکم مستثنی: که عدم وجوب اکرام زید است. این مورد، محل نزاع است که آیا دلالت آن منطوقیه است یا مفهومیه؟

 

مرحوم آخوند: ایشان قائل به تفصیل شده است. اگر حکم مستثنی از کلمهٔ الّا به معنای استثنی استفاده شود، دلالت آن منطوقیه است و اگر حکم مستثنی، لازمهٔ خصوصیت حکمی است که بر مستثنی منه وجود دارد و دلالت التزامی وجود داشته باشد، دلالت آن مفهومیه است. مراد از خصوصیت، یعنی منحصر بودن وجوب اکرام در عموم علما به صفت غیر زید که از آن، عدم اکرام زید فهمیده می‌شود. دلالت آن مفهومیه است چون در کلام به آن تصریح نشده است.

 

اشکال به کلام مرحوم آخوند: واقعاً این دلالت، دلالت منطوقیه است؛ چون هیئت جملهٔ استثنائیه وضع شده است برای افادهٔ دو معنا: یک معنا برای مستثنی منه و یک معنا برای مستثنی و هر دو از هیئت جمله استفاده می‌شود و دلالت آن منطوقیه است.

نکته: در اینجا بحث از دلالت مفهومی یا منطوقی داشتن، ثمرهٔ عملی ندارد.

  1. منحصر بودن خروج مستثنی: یعنی فقط زید است که از العلماء خارج شده است.

 

در کلمهٔ طیبه «لا اله الّا الله» خبر لای نفی جنس، موجود است یا ممکن؟ لا در اینجا، لای نفی جنس است و عمل إنّ از حروف مشبهة بالفعل را انجام می‌دهد؛ یعنی نصب به اسم و رفع به خبر. مثلاً گفته می‌شود «إنّ زیداً قائمٌ» و اگر لا باشد گفته می‌شود «لا رجلَ قائمٌ» منتها اکثراً خبر این لا، حذف می‌شود. لذا آیات و روایات زیادی داریم که لای نفی جنس در آنها استعمال شده است ولی خبر آن حذف شده است و نیامده است؛ مثلاً در «قَالُوا لَا ضَيْرَ إِنَّا إِلَىٰ رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ» ساحران گفتند در این کشته شدن، هیچ ضرر و زیانی برای ما نیست؛ چون روح ما به سوی خدا رهسپار خواهد شد. در اینجا در لا ضیر، خبر نیامده است. یا مثلاً در«وَلَوْ تَرَىٰ إِذْ فَزِعُوا فَلَا فَوْتَ وَأُخِذُوا مِنْ مَكَانٍ قَرِيبٍ» و اگر تو سختی حال مجرمان را مشاهده کنی هنگامی که ترسان و هراسانند، در آن حال هیچ (از عذاب و قهر الهی) فوت نشوند و از مکان نزدیکی دستگیر شوند. که در اینجا هم در فلا فوت، خبر لای نفی جنس، حذف شده است.

در کلمه «لا اله الّا الله» هم لای نفس جنس فقط به همراه اسمش که اله باشد آمده است و دربارهٔ خبر لا، چند احتمال وجود دارد:

 

احتمال اول: لا اله ممکنٌ الّا الله

اشکال آن: فقط ممکن بودن خدا را اثبات می‌کند و موجودیت خدا را اثبات نمی‌کند. خیلی چیزها ممکن هستند، ولی موجود نیستند.

 

احتمال دوم: لا اله موجودٌ الّا الله

اشکال آن: اینکه خدای دیگری به جز خدا وجود ندارد اثبات می‌شود، ولی اینکه خدای دیگری ممکن نیست را اثبات نمی‌کند.

 

در کلمهٔ لا اله الّا الله دو چیز مدنظر است:

  1. اعتراف به وجود مستثنی (یعنی خدا) بالفعل که در صورتی است که موجود در تقدیر باشد.
  2. انکار امکان خدایانی به غیر از خدا که در گرو این است که ممکن در تقدیر بگیریم.

جواب‌هایی که به این دو اشکال داده شده است:

جواب اول: مرحوم شیخ انصاری[۱]: لا در اینجا، لای اسمیه است و بی نیاز از خبر است و در عرف هم استعمالات زیادی دارد؛ مثلاً «لا رجل» و «لا مال» که جملهٔ کاملی است. عدم هم مثل وجود است و همان‌طور که دو نوع وجود داریم که یکی وجود ربطی است مثل «زید قائم» که سه چیز داریم: یکی زید و یکی قائم و یکی وجود ربطی بین زید و قائم و دیگری وجود محمولی است مثل «زید موجود»، عدم هم دو نوع داریم که یکی عدم ربطی است «زید لیس قائماً» و دیگری عدم محمولی است «زید معدوم» که این عدم محمولی، نیازی به تقدیر خبر ندارد. «لا اله الّا الله» هم مثل عدم محمولی است و نیازی به خبر ندارد و معنا چنین می‌شود که عنوان الهیت مطلقاً (چه ممکن بودن آن و چه موجود بودن آن) نیست مگر برای خدا.

مرحوم آیت الله بروجردی هم این نظر را دارد.

 

اشکال این نظر: جهت قضیه همان‌طور که در منطق خوانده شد یا امکان است که اگر این صورت باشد شما موجودیت خداوند را نتوانستید ثابت کنید یا فعلیت است که نفی وجود خدایان اثبات نشده است، چون امکان آن‌ها وجود دارد.

 

جواب به اشکال: جهت قضیه در مانحن فیه، نه امکان است و نه فعلیت؛ بلکه ضروریت است.

 

اشکال دیگر: فقط یک طایفه از عرب است که قائل به این لای اسمیه است و بر اساس نظر یک طایفه، نمی‌توان چنین لا را قبول کرد.

______________

[۱] مطارح الأنظار ( طبع جديد ) ؛ ج‏۲ ؛ ص۱۰۶ (ثم إنّهم اختلفوا في كلمة الطيّبة التوحيديّة بين من يقول باستغناء «لا» عن الخبر كما ذهب إليه التميميّون‏، و بين من يقول بأنّ الخبر «موجود» أو «ممكن». و الأظهر الأوّل، و تحقيقه: أنّ الوجود كما قد يؤخذ محمولا و قد يؤخذ رابطة، فكذلك العدم قد يكون محمولا كقولك: «زيد معدوم» و قد يكون رابطة كقولك: «زيد ليس قائما»، و الثاني يحتاج إلى الطرفين، لامتناع تحقّق الرابط بدونهما، و الأوّل لا يحتاج إليهما. فالعدم المستفاد من كلمة «لا» على طريقة التميميّين عدم محمول و لا يحتاج إلى تقدير خبر. و المعنى: نفي عنوان الإلهيّة مطلقا إلّا في اللّه، كما في قولك: «لا مال و لا أهل» فإنّه يراد منه انتفى المال و الأهل، و هذا المعنى لا يحتاج إلى خبر، لتمام الكلام بدونه. إلّا أنّه يشكل أنّ كلمة «لا» لم نجد من صرّح بأنّها ترد اسميّة، و هذا المعنى- على ما عرفت- ليس معنى رابطيّا و مدلولا حرفيّا. و احتمال أن يكون استعارة عمّا يصلح لإفادة ذلك ضعيف. اللهم إلّا أن يقال: إنّ قولك: «لا رجل و لا مال» و أضرابهما غير محتاج إلى تقدير الخبر، بل الكلام المذكور في قوّة أن يقال: لا شي‏ء و رجل، و لا شي‏ء و مال، و لا شي‏ء و إله، ففي الحقيقة يكون اسم «لا» محذوفا إلّا أنّه مع ذلك لا يخلو عن إشكال، فإنّ التزام ذلك في المقام إنّما هو بواسطة ما يلزم على القول بالاحتياج إلى الخبر من المحاذير، كما هو المشهور.)