سید احمد فاطمی

جلسه ۸۴ درس خارج اصول استاد فاطمی ۲۱ بهمن ۱۳۹۹

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

جلسه ۸۴ درس خارج اصول استاد فاطمی حفظه الله

تاریخ: سه شنبه ۲۱ بهمن سال ۱۳۹۹

[کلاس غیرحضوری]

 

درس خارج اصول:

🔸 ادامه بحث مفاهیم 

 🔸اشکالات مطرح شده در خبر مقدر به لا نفی جنس در کلمه طیبه اخلاص 

 🔸جواب اشکالات 

 🔸جواب علامه طباطبایی (ره) بهترین جواب است 

 🔸کلمه انما به پنج دلیل مفید حصر است 

 

تهیه و تنظیم: محمد صالح قفائی

جلسه ۸۴ درس خارج اصول (۲۱/۱۱/۹۹)

 

جواب دوم: مرحوم آخوند[۱] : مراد از اله در «لا اله الّا الله»، واجب الوجود است و وقتی مراد از اله، واجب الوجود شد، معنای «لا اله الّا الله» این است که در خارج، ثبوت و تحقق و وجود خدا ثابت می‌شود و در خارج، وجود و ثبوت غیر از خدا نفی می‌شود و این دلالت می‌کند بر اینکه تحقق واجب الوجود در ضمن غیر خدا، ممتنع است؛ چون اگر ممتنع نبود، باید وجود پیدا می‌کرد، چون منظور از اله، واجب الوجود است. پس خبر در اینجا موجودٌ است یعنی «لا اله موجودٌ الّا الله» که این لا اله موجودٌ، یک دلالت مطابقی دارد و یک دلالت تضمنی: دلالت مطابقی آن این است که وجود خداوند سبحان مطابقتاً ‌از این جمله استفاده می‌شود و به دلالت التزامی، دلالت می‌کند بر اینکه غیر خدا ممکن نیست؛ چون اگر ممکن بود، بالضروره باید موجود می‌شد، چون واجب الوجود، وجود و وجوبش ضرورت دارد.

 

اشکال: مشهور این است که اله به معنای معبود است یا اینکه به معنای لفظ جلاله الله است، نه به معنای واجب الوجود و شما نمی‌توانید حرف خود را ثابت کنید. چون اگر به معنای معبود باشد، کلی است و اگر به معنای لفظ جلاله باشد، عَلَم شخصی است. بنابراین این که به معنای واجب الوجود باشد، ثابت نشده است.

 

جواب سوم: مقصود در لا اله الّا الله، اثبات وجود خدا نیست؛ بلکه منظور این است که عبادت، منحصر به خدا است؛ اما وجود خدا، نیازی به اثبات ندارد؛ چون عرب جاهلی، موحّد بودند و فقط در عبادت مشرک بودند.

 

اشکال: بالاخره شما خبر را ممکن می‌گیرید یا موجود که هرکدام را بگیرید، با اشکال روبه رو می‌شوید که قبلاً گذشت.

این اشکال وارد نیست: چون می‌توان در پاسخ گفت که موجود در تقدیر است، پس معبود بالفعل ثابت می‌شود و وجود معبود دیگر مفروض العدم است و اگر ممکن را در تقدیر بگیریم، یعنی هیچ معبودی غیر از این خداوند، ممکن نیست و فقط عبادت به این خداوند ممکن است و وجود این خداوند، مفروض الوجود است و نیازی به اثبات ندارد.

 

جواب چهارم: مرحوم علامه طباطبایی[۲] : اینکه شما در کلمهٔ «لا اله الّا الله»، دچار مشکل شده‌اید، به‌خاطر این است که فکر کرده‌اید که این کلمه طیبه، مشتمل بر دو جمله است، یک عقد نفی و دیگری عقد اثبات به معنای نفی الوهیت غیر خدا و اثبات الوهیت خدا.

 

اشکال: غرض در جملهٔ نفی، نفی امکان غیر خدا است و در جملهٔ اثباتی، اثبات وجود خدا است فعلاً و یک خبر برای لا، یا باید ممکن باشد یا موجود و نمی‌توان هر دو را با یک خبر اثبات کرد. منشاء اشکال این است که شما فرض کرده‌اید که این کلمهٔ طیبه، مشتمل بر دو جمله یا دو عقد است که یکی عقد نفی و دیگری عقد اثبات است.

 

جواب به اشکال: غرض نهایی این است که ما یک عقد سلبی در اینجا می‌خواهیم و آن سلب الوهیت از هر آن چیزی که به غیر از خدا تصور می‌شود، اما اثبات الوهیت خداوند، مقصود ما نیست؛ چون امر مسلّمی است و خود مشرکین هم این مطلب را قبول داشتند و لذا اشکال مرتفع می‌شود و می‌گوییم که خبر لا، ممکن است.

 

جواب پنجم: مرحوم شیخ انصاری: غایت و غرض اصلی ما در کلمه «لا اله الّا الله»، چه در جانب سلب چه در جانب ایجاب، نفی الوهیت آلههٔ موجوده است بین مشرکین و حصر الوهیت در خداوند است؛ یعنی می‌خواهیم نفی کنیم فعلیّت عبادت را از الوهیت معبودهای دروغین و اثبات کنیم الوهیت فعلیه را بر خداوند متعال؛ اما نفی امکان الوهیت در اینجا مطلوب نیست و باید از آیات دیگر استفاده کنیم. پس در اینجا می‌گوئیم موجودٌ در تقدیر است یعنی آن که فعلیت و موجودیت دارد، الوهیت خداوند تبارک و تعالی است و الوهیت الههٔ موجوده، بین مشرکین نیست و وجود ندارد و اینکه امکان آن در اینجا وجود دارد یا نه، مطلوب نیست و باید از آیات دیگر استفاده کرد؛ مثل آیهٔ «لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ» اگر در آسمان‌ها و زمین آلهه‌ای غیر از خدا وجود داشت، آسمان ها و زمین نابود می‌شد؛ در حالیکه نابود نشدند. پس معلوم می‌شود الهه‌ای غیر از خدا وجود ندارد. یا در آیهٔ «وَمَا كَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَٰه إِذًا لَذَهَبَ كُلُّ إِلَٰهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ» امکان ندارد که با خداوند معبود دیگری باشد؛ چون هر خدایی به دنبال مخلوق خود می‌رفت و یک جنگ بین خدایان پیش می‌آمد.

 

نکته: بین این پنج جواب، سه جواب آخر دارای اشکال نیست.

 

  1. کلمهٔ انّما: که مفید حصر است و گاهی مفید قصر افراد و گاهی مفید قصر قلب است. مثلاً اگر گفته شود «انّما زید کاتب»، با گفتن این جمله، شخصی که فکر می‌کرده است که زید هم شاعر است و هم کاتب، متوجه می‌شود که زید فقط کاتب است و به این می‌گویند قصر افراد و اگر گفته شود «انّما زید قائم» در حالی که شنونده فکر می‌کند که زید نشسته است و با گفتن این جمله، او می‌فهمد که اشتباه فکر می‌کرده و زید ایستاده است و ذهن مخاطب در اینجا از نشسته بودن زید، منقلب می‌شود به ایستاده بودن او.

 

پنج دلیل علمای معانی بیان بر افادهٔ حصر کلمهٔ انّما:

  1. لفظ انّما، متضمن معنای ما و الّا است؛ مثل آیهٔ «إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ» همهٔ مفسرین گفته‌اند که تفسیر این آیه این است که «ما حرم علیکم ربکم الّا المیتة و الدم…» و وقتی ما و الّا باشند، مفید حصر است؛ پس انّما هم متضمن حصر است.
  2. نحویون می‌گویند که لفظ انّما برای اثبات آن چیزی که بعد از خودش آمده می‌آید و نفی ما سوی می‌کند که این همان حصر است.
  3. می‌توان با انّما ضمیر منفصل آورد؛ مثلاً می‌توان گفت «انّما یقوم أنا» که معنای آن این است که فقط آنکه می‌ایستد، منم و آوردن ضمیر منفصل بعد از انّما، دلالت می‌کند بر حصر.
  4. متبادر از استعمالات کلمهٔ انّما، حصر است و تبادر هم دلیلی است مقبول.
  5. تصریح اهل لغت به این افادهٔ حصر.

 

اشکال به دلیل چهارم: استعمال کلمهٔ انّما، مختلف است و با دقت می‌شود حصر را فهمید و نوعاً لفظ مرادف هم ندارد تا به‌واسطهٔ رجوع به وجدان، بگوئیم که مفید حصر است.

 

جواب به این اشکال: در تبادر،کفایت می‌کند که در نزد اهل لسان تبادر کند؛ هرچند که مرادف هم نداشته باشد.

 

اشکال به دلیل پنجم: تصریح اهل لغت، حجیت ندارد و بر فرض حجیت، از باب ظن مطلق است.

 

جواب به این اشکال: با رجوع به اهل لغت، اهل تفسیر و نحویون، اطمینان برای ما حاصل می‌شود که دلالت بر حصر دارد و ظن مطلق نیست؛ بلکه علم عرفی و حجت شرعی خواهد بود.

______________

[۱] كفاية الأصول ( طبع آل البيت ) ؛ ص۲۱۰ (و منه قد انقدح‏ أنه لا موقع للاستدلال على المدعى بقبول رسول الله صلى الله عليه و آله إسلام من قال كلمة التوحيد لإمكان دعوى أن دلالتها على التوحيد كان بقرينة الحال أو المقال. و الإشكال في دلالتها عليه بأن خبر لا إما يقدر ممكن أو موجود و على كل تقدير لا دلالة لها عليه أما على الأول فإنه‏ حينئذ لا دلالة لها إلا على إثبات إمكان وجوده تبارك و تعالى لا وجوده و أما على الثاني فلأنها و إن دلت على وجوده تعالى إلا أنه لا دلالة لها على عدم إمكان إله آخر مندفع بأن المراد من الإله هو واجب الوجود و نفي ثبوته و وجوده في الخارج و إثبات فرد منه فيه و هو الله يدل بالملازمة البينة على امتناع تحققه في ضمن غيره تبارك و تعالى ضرورة أنه لو لم يكن ممتنعا لوجد لكونه من أفراد الواجب‏)

[۲] حاشية الكفاية، ج‏۱، ص: ۱۵۹ (قوله بان المراد من الإله واجب الوجود: لا ينبغي ان يرتاب في ان هذا المعنى على تقدير دفعه الإشكال بعيد عن فهم العامة. و اعلم ان كلمة التوحيد على كونها أصدق كلمة و أوفاها قد طالت‏ فيها المشاجرات و دارت حولها الكلمات و الّذي يساعد عليها الاعتبار ان لفظة الجلالة حيث كان الحق انها علم بالغلبة كان الاستثناء موضوعا على أساس الوصف فمساق قولنا لا إله إلّا اللّه مساق قولنا لا عالم في البلد الا هذا العالم و إله ككتاب من اله الرّجل إذ أتاه أو عبد كأنه أصل و له أو مبدله و الاعتبار يقتضى ان يكون الأصل في معناه الوله و التيه و انما يطلق على العبادة لكونها مصداقه فالإله بمعنى المعبود المخضوع له عن وله بان يكون لذاته و بذاته مستحقا لأن يوله فيه فيعبد و يخضع له لكون كل شي‏ء من عنده فدلالة الاستثناء على ان الذات الّذي هو بهذه الصفة غير موجود الا الذات الواحد الّذي بهذه الصفة. و اما ان تقدير الموجود في الخبر لا يستلزم وجوب وجوده أو امتناع شريكه في الإلهية فغير ضائر إذ الكلمة غير مسوقة الا لبيان نفى الشريك لا لبيان امتناعه أو غير ذلك فان الّذي يدل عليه الكلمة الطيبة بالمطابقة هو نفى الشريك لا توحيده تعالى بناء على ما هو الأفصح من رفع لفظ الجلالة على البدلية لا نصبه على الاستثناء فمعناها نفى كل إله غير اللّه و اما ثبوته تعالى فمأخوذ مفروغا عنه غير واقع فيه الشك و لا محتاج إلى إثبات على ما يعطيه التعليم الإلهي في كتابه. و من هنا يظهر ان قولهم ان كلمة التوحيد مشتملة على عقدين عقد النفي و عقد الإثبات غير مستقيم و ان الأوجه ان يكون الخبر المقدر هو لفظ موجود بعد لفظة الجلالة لا كلمة حق و ما يشبهها كما لا يخفى.)