سید احمد فاطمی

جلسه ۹۰ درس خارج اصول استاد فاطمی ۳ اسفند ۱۳۹۹

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

جلسه ۹۰ درس خارج اصول استاد فاطمی حفظه الله

تاریخ: یکشنبه ۳ اسفند سال ۱۳۹۹

[کلاس غیرحضوری]

 

درس خارج اصول:

🔸 فصل چهارم: مبحث عام و خاص

🔸 فصول پانزده گانه بررسی خواهد شد

🔸 اموری را قبل از ورود به اصل بحث لازم است تذکر بدهیم‌

🔸 ۱. تعریف حقیقی و تعریف لفظی و اعتباری

🔸 ۲. سه تعریف برای عام شده است

🔸 تعریف سوم درست است (تعریف آیت الله بروجردی ره در لمحات الاصول ص ۳۰۲)

🔸 العام هو الشامل مفهومه لجمیع ما یصلح أن ینطبق علیه مفهوم الواحد مثل العلماء که شامل جمیع افراد عالم است که مفرد علماء است

 

تهیه و تنظیم: محمد صالح قفائی

جلسه ۹۰ درس خارج اصول (۰۳/۱۲/۹۹)

 

مقصد چهارم از مفاهیم: عام و خاص

مقدمه اول: امور یا اعتباری هستند یا واقعی و تکوینی.

سؤال: تعاریفی که در کلمات علماء (چه در اصول و چه در فقه) واقع می شود، تعریف حقیقیه هستند یا تعریف لفظیه؟ تعریف حقیقیه دارای حد تام یا حد ناقص یا رسم تام یا رسم ناقص است و آن چیزی است که جنس و فصل واقعی دارد؛ مثلاً در تعریف «الانسان ما هو؟» گفته می شود که «حیوان ناطق» که دارای جنس و فصل است و جنس آن، حیوان است و فصل آن، ناطق است. بنابراین یک تعریف حقیقی است و حقیقت و ماهیت انسان را در خارج نشان می دهد.

 

جواب مرحوم آخوند: به دو دلیل این تعاریف، تعریف لفظی هستند نه تعریف حقیقی:

  1. در تعاریفی که آورده می شود، معرَّف در ذهن عموم مردم، از لحاظ مفهومی و مصداقی، واضح تر از معرِّف است؛ در حالیکه در تعریف، معرِّف باید اجلی از معرَّف باشد؛ پس معلوم می شود که این تعریف، تعریف حقیقی و واقعی نیست، بلکه یک تعریف لفظی است.
  2. این تعریفها، هیچ ثمرهٔ فقهی ندارند و غرض معقول و منطقی در آنها دیده نمی شود.

نکته: به همین دلیل است که مرحوم آخوند در تعاریف وقتی اشکال می شود که جامع افراد نیست یا مانع اغیار نیست، می فرماید که این تعریف، تعریف حقیقی نیست بلکه تعریف لفظی است.

 

آیا این کلام مرحوم آخوند، صحیح است؟ خیر.

اشکال به مرحوم آخوند: اینکه علما در تعریف الفاظ و عناوین و … وارد می شوند، به دید تعریف حقیقی وارد بحث می شوند و لذا به یکدیگر اشکال می کنند که چرا مانع اغیار نیست و چرا جامع افراد نیست؛ و اگرنه علما می دانند که در تعریف لفظی، نباید چنین اشکالاتی گرفت. اما دلیل اول شما و اینکه معرَّف واضح تر از معرِّف باشد، اشکال و مانعی برای حقیقی بودن تعریف پیش نمی آورد؛ چون حتی در امور تکوینیه که شما قائل هستید که تعریف آنها، تعریف حقیقیه است، می بینیم که بعضی از مصادیق معرَّف از معرِّف واضح تر است؛ مثلا تعریف آب به مایع ترکیب یافته از H۲O. بنابراین از لحاظ علمی اشکالی ندارد که معرَّف واضح تر از معرِّف باشد و گاهی غرض از تعریف این است که مصادیق غیر روشن و مبهم روشن شود. دلیل دوم شما این بود که این تعریفها، هیچ ثمرهٔ فقهی ندارند، خب نداشته باشند؛ چون گاهی ثمره، صرفاً علمی است، نه عملی و فقهی و حتی خود شما معتقد هستید که مباحثی که در متن علم اصول آورده شده و گاهی روزها و ماه ها وقت می گیرد، ثمرهٔ عملی و فقهی ندارد. مثلاً اقسام وضع یا معانی حرفیه و اسمیه، مشتق و مرکب و بسیط، هیچ ثمرهٔ فقهی و عملی ندارند، با اینکه در متن اصول آورده شده اند.

 

اشکال دیگر به مرحوم آخوند: تعریف لفظی و شرح الاسمی، مترادف یکدیگر نیستند، در حالیکه شما این دو را یکی می دانید.

 

برخی از اصولیون: تعریف حقیقی، از خصائص اعیان خارجیه ای است که اصالت و عینیت خارجی دارند نه از مفاهیم اعتباری؛ چون در تعریف حقیقی، جنس و فصل لازم است و چیزی که وجود خارجی ندارد و اعتباری است، جنس (ما به الاشتراک) و فصل (ما به الامتیاز) ندارد. در امور اعتباری، جنس و فصل وجود ندارد؛ بلکه کالجنس و کالفصل وجود دارد.

تعریف شهید اول از طهارت: «استعمال طهور مشروط بالنیة»

شهید ثانی: استعمال طهور، کالجنس است و مشروط بالنیة کالفصل است.

نکته: می توانیم بگوئیم که تعریف هر چیز، به فراخور حال خودش است؛ یعنی اگر چیزی اعتباری باشد، تعریفش هم متناسب با خودش خواهد بود و اگر واقعی خارجی باشد، تعریفش هم متناسب با خودش خواهد بود. بنابر این می توانیم بگوئیم که تعریف حقیقی برای امور اعتباریه هم وجود خواهد داشت، منتها در همان شعاع مفاهیم اعتباری خلاصه می شود.

 

مقدمه دوم: تعریف عام:

تعریف اول: شمول الحکم لجمیع افراد مدخوله: شامل شدن حکم به جمیع افراد مدخولش را گویند. مثلاً «أکرم العلماء» العلماء در اینجا عام است؛ چون حکم که در اینجا وجوب اکرام باشد، شمول دارد و جمیع افراد علماء را شامل می شود.

اشکال اول این تعریف: مطابق با این تعریف، لفظ اگر بخواهد متصف به عموم شود، باید حکمی به آن تعلق بگیرد تا عموم بودنش برای ما مقبولیت داشته باشد، درحالیکه ممکن است ما عامی داشته باشیم و اصلاً حکمی به آن متعلق نشده باشد؛ مثل الفاظی که وضع شده اند برای عموم.

اشکال دوم: این تعریف شامل مطلق هم است. شما «أکرم العلماء» را مثال زدید، خب «أکرم کل عالم» یا «أکرم عالماً» چطور؟ این موارد که مطلق هست هم شامل این تعریف می شود. در عام، مسئله وضع شدن لفظ مطرح است اما در مطلق، با مقدمات حکمت شمول فهمیده می شود.

 

تعریف دوم: شمول المفهوم لجمیع ما یصلح ان ینطبق علیه: عام عبارت است از اینکه مفهوم، شمول پیدا کند بر جمیع افراد و مصادیقی که صلاحیت دارد این عام انطباق پیدا کند بر آن. مثلاً «أکرم العلماء» اکرم العلماء در اینجا شمول دارد بر جمیع مصادیقی که عالم بر آن انطباق پیدا می کند. اما کلمهٔ علما، مورد انطباق واقع نیست؛ چون فرق است بین چیزی که علما بر آن انطباق پیدا می کنند با آنچیزی که عالم بر آن انطباق پیدا می کند. چون عام ما علما است نه عالم.

 

اشکال مرحوم بروجردی به این تعریف: مقیاس ما در عام این است که به تمام فرد فرد، شمول داشته باشد؛ اما العلما در اینجا نمی تواند به فرد فرد شمول داشته باشد و حداقل باید ۳ نفر باشد.

 

تعریف سوم (مرحوم بروجردی): شمول مفهومه لجمیع ما یصلح ان ینطبق علیه مفهوم الواحد: عام عبارت است از آن چیزی که مفهومش، شمول داشته باشد به جمیع مصادیقی که صلاحیت دارد مفهوم این مفرد به آن انطباق پیدا کند. لذا لفظ العلما، عام است و شمول دارد به تک تک مصادیقی که صلاحیت دارد مفرد این العلما به آن انطباق پیدا کند. اگر مولا بگوید «أکرم العلما» و شما همهٔ علما را اکرام کنید ولی زید را اکرام نکنید، شما به «أکرم العلما» عمل نکرده اید؛ چون العلما شمول دارد به جمیع مصداقهایی که مفرد العلما که عالم باشد به آن انطباق داشته باشد.