الحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
جلسه ۳۲ درس خارج فقه و اصول استاد فاطمی حفظه الله
تاریخ: شنبه ۲ آذر سال ۱۳۹۸
ساعت: ۱۱ صبح
مکان: موسسه امام صادق علیه السلام پردیسان
اصل لفظی دال بر نفسی بودن واجب است. زیرا واجب غیری است که نیاز به بیان زائد دارد.
انعقاد اطلاق هیئت محل بحث است. محقق عراقی ره در بدائع الافکار و شیخ انصاری ره در مطارح الانظار (ص۶۷): انعقاد اطلاق در هیئت ممکن نیست. صیغه امر موضوعۀ لمصداق طلب الحقیقی للارادۀ المتحقق فی نفس الآمر و الطالب. طلب حقیقی موجود در نفس آمر موضوع له هیئت است و لذا جزیی میشود و برای جزیی اطلاق و تقیید معنا ندارد.
اشکال آخوند ره: مفاد هیئت لیس فردا حقیقیا مصداقا خارجیا. مفاد هیئت، مفهوم طلب است، نه مصداق خارجی طلب و اراده. زیرا مصداق خارجی موجود تکوینی است و علت خارجی خودش را دارد و با انشاء جعل نمیشود. وقتی گفته میشود جئنی بماء، ماء اطلاق دارد و شامل هر نوع آب خارجی میشود.
آقا ضیاء عراقی ره بدائع الافکار ج۱ ص۳۷۳: مفاد هیئت معنای حرفی است. خصوصیت معنای حرفی آن است که آلة لغیره ملاحظه میشود و لذا مغفول عنه قرار میگیرد به نحو مستقل. چیزی که مغفول عنه است قابل اطلاق و تقیید نیست. اگر بخواهیم قابل اطلاق و تقیید بدانیم باید مستقلاً لحاظ شود و حال اینکه معنای حرفی مستقل لحاظ نمیشود. اکرم زیداً. زید که معنای مستقل دارد هم میتواند مطلقا لحاظ شود و هم مقیدا.
استاد حفظه الله: این دیدگاه نیز با اشکالاتی روبرو است و قول اقوا همان سخن آخوند ره است.
دلایل مستقل بر نفسی بودن واجب نزد دوران نفسی و غیری بودن:
۱- واجب غیری نیاز به بیان زائد دارد. اگر متکلم حکیم مفاد هیئت را صادر کرد و قیدی اضافه نکرد، یعنی نفس آن واجب است؛ نه اینکه شرط و مقدمه واجب دیگری باشد. مرتبه واجب غیری ضعیفتر از نفسی است و به طفیلی نفسی محقق میشود.
۲- بروجردی ره نهایۀ الاصول ج۱ ص۱۷۰: به طور کلی صیغ انشائیه برای بعث و تحریک وضع شدهاند. بعث غیری، در واقع بعث نیست و لذا اگر امری از مولای حکیم صادر شد باید حمل کنیم به بعث حقیقی که واجب نفسی است. اما غیری بیان شرایط و کمالات واجب نفسی و تأکید برای واجب نفسی است و تحریک حقیقی در آن نیست.
استادحفظه الله: برخی از صیغ امر مستقیما بر واجب غیری صادر شده، پس چگونه میتوانید بگویید تحریک و بعث حقیقی نیست؟
**************
۱- اگر مالک یکی از ایدی متعاقبه را بریء الذمه کند، آیا همه بریء الذمه میشوند یا فقط همان فرد؟
چهار قول مطرح شده:
۱- همه بریء الذمه میشوند: مالک یک حق و یک مال بیشتر ندارد. وقتی یکی را بریء کرد دیگر حقی ندارد و از همه ساقط میشود.
۲- فقط همان فرد بریء الذمه میشود.
۳- آن فرد و نفرات پس از او بریء الذمه میشوند. (مرحوم بجنوردی ره ابتدا قول اول را میپذیرد سپس عدول میکند و این قول را میپذیرد.) نفرات قبل از او به دلیل اینکه هم مال را به دست بعدی داده اند و هم اینکه ضمان را به او منتقل کردهاند تا آن فرد ضمان مستقر است. اما وقتی او را بریء کرد، دیگر ضمانی وجود ندارد و نسبت به نفرات پس از او هم ضمان لغو میشود.
۴- آن فرد و نفرات قبل از او بریء الذمه میشوند. (مرحوم نائینی ره در المکاسب و البیع ج۱ ص۳۰۰)
قول دوم صحیح است. زیرا قضیه حقیقیه است به این معنا که منحل میشود و در این انحلال با «ید» کار داریم و نه با مال مغصوب. هر کس یدش مسلط شود بر مال، ضامن است. در این حال مالک میتواند فرد و افرادی را از ضمان بریء کند.
ایشان میگوید ضمانت نفر ششم بخاطر غصب مال است علاوه بر اینکه صفت مال (ضمانت) است. وقتی پنجم مبرّی شد موضوع ضمانت منقضی میشود. لذا سرایت میکند به نفرات بعدی.
استاد حفظهالله: اما به نظر ما این قبول نیست.
بعد ایشان اضافه میکند: این علتش چیست؟ چهارمی خودبخود بخشیده میشود زیرا اگر غاصب چهارمی قرار باشد چیزی بدهد باید ملجا و مخرج داشته باشد. با بخشیده شدن پنجم نمیتواند از چهارمی بگیرد زیرا در صورتی میشود به سراغ او رفت که او هم سراغ نفر دیگری برود.
چه کسی گفته اگر کسی مالی را که ضامن است بدهد، ملجأ داشته باشد؟ اگر غاصب یک نفر باشد و مال تلف شد، مالک و حاکم شرع به خود غاصب مراجعه میکند و از او میگیرد. در اینجا ملجأ غاصب کیست؟
**************