الحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
جلسه ۸۷ درس خارج اصول استاد فاطمی حفظه الله
تاریخ: دوشنبه ۲۷ بهمن سال ۱۳۹۹
[کلاس غیرحضوری]
تهیه و تنظیم: محمد صالح قفائی
جلسه ۸۷ درس خارج اصول (۲۷/۱۱/۹۹)
نظر مرحوم میرزای قمی: این است که اگر مسندٌالیه معرف به ال باشد، افادهٔ حصر میکند.
اما نظر مرحوم آخوند، قول به تفصیل است: یعنی در بعضی از موارد حتماً افادهٔ حصر میشود و در بعضی از موارد، به هیچ وجه افادهٔ حصر نمیشود. لذا باید موارد را با دقت بررسی کرد.
به نظر مرحوم آخوند، دو نوع حمل داریم:
مرحوم آخوند میفرماید که اگر مسندٌ الیه، ال جنس داشته باشد و این حمل، حمل شایع و متعارف باشد، مفید حصر نخواهد بود؛ مثل «الرجل زیدٌ» «العالم زیدٌ» و … چون معنای حمل شایع این است که اتحاد وجودی و مصداقی دارند و در اتحاد وجودی و مصداقی، حصری وجود ندارد. مرد بودن زید به این معنا نیست که دیگر مردی به جز زید وجود ندارد یا معنای «العالم زیدٌ»، این نیست که دیگران مثلاً علی عالم نیستند. بله، در سه مورد میتوانیم بگوئیم که افادهٔ حصر وجود دارد:
انواع و اقسام تعریف به ال:
اگر حمل شایع صناعی باشد، پنج قسم ال خواهیم داشت:
نسبت بین مسند و مسندٌالیه چیست؟
گاهی عموم و خصوص مطلق است که خود دو قسم است:
نکته: انحصار در این دو مورد بخاطر ال نیست؛ بلکه بخاطر نسبتی است که بین مسند و مسندٌالیه وجود دارد.
قسم دیگر ال، ال عهد است که بمنزلهٔ کلمهٔ هذا است و در آن، هیچگونه حصر و انحصاری افاده نمیشود؛ مثل آیه «كَمَا أَرْسَلْنَا إِلَىٰ فِرْعَوْنَ رَسُولًا فَعَصَىٰ فِرْعَوْنُ الرَّسُولَ فَأَخَذْنَاهُ أَخْذًا وَبِيلًا» چنانکه بر فرعون هم رسول فرستادیم، پس فرعون نافرمانی آن رسولی کرد که به سوی او فرستاده بودیم ما هم او را به قهر و انتقام سخت بگرفتیم. میتوان در اینجا به جای ال در الرسول، کلمهٔ هذا را آورد.
قسم دیگر ال استغراق است که مراد از آن این است که مدخول ال، به تمام افراد و مصادیق به طور گسترده، شمول و عمومیت دارد. مثل «إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ» که در اینجا قطعاً افادهٔ حصر وجود دارد؛ یعنی همهٔ افراد انسان در خسران و زیان هستند مگر کسانی که …
از جمله ادوات حصر این است که یک ضمیری بین مسند و مسندٌالیه باشد؛ مثلاً «أُولَٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» همچنان که گاهی اگر مسند معرفه باشد، مفید حصر است؛ مثل «زیدٌ الامیر»
مفهوم لقب: اُدبا اسمی که دلالت بر مسمی میکند را به سه قسم تقسیم کردهاند:
مثلاً به رسول اکرم صلی الله علیه و آله، اسم محمد علم شده است که کنیهٔ ایشان، ابوالقاسم است و لقب ایشان، رسول الله یا امین الله است. ابن مالک در سیوطی میگوید که وقتی همراه با لقب، علم و کنیه هم باشد، لقب را آخر بیاور.
این بحث در ادبیات عرب بود؛ اما در اصول، گسترهٔ لقب خیلی بیشتر از این حرفهاست و تمام ارکان کلام و قیود کلام، لقب حساب میشود و لذا مشهور و معروف بین اصولیون این است که لقب، مفهوم ندارد. مثلاً اگر گفته شود «المسیح رسول الله»، این مطلب منافات ندارد با اینکه حضرت محمد یا حضرت موسی یا حضرت ابراهیم هم رسول الله باشند. یا مثلاً گفته شود «أکرم زیداً الدار» زید را در خانه اکرام کن، معنای آن این نیست که در خارج از خانه او را اکرام نکن، پس مفهوم ندارد. البته لقب در حکم دخالت دارد ولی اینطور نیست که با سلب آن، حکم هم منتفی شود. بنابراین غالباً لقب دلالت بر مفهوم نمیکند مگر اینکه همراه با قرائن خاصی باشد که دلالت بر مفهوم داشتن آن کند.